وادی خاموشان
بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری
تیک تيك، يكي از شايع ترين مشكلات رواني است كه به گفته كارشناسان دلايل شيوع آن چندان مشخص نيست، ولي تخمين زده مي شود بين 5 تا 25 درصد كودكان در سنين مدرسه نيز نوعي از اختلال تيك را تجربه مي كنند
نقاشی های زیبا و دیدنی از Victor Kaganov
"جدا مانده" اثر کارگردان افسانه ای سینمای آمریکا ، "مارتین اسکورسیزی" است.بازسازی شده یک فیلم جنایی محصول کشور هنک کنگ به کارگردانی "آندرو لائو" است. از نکات بسیار جالب این فیلم رده بندی این فیلم در تمام سایت های اینترنتی است که بالاتر از حد معمول است و اینطور رده بندی به به فیلم خیلی عالی داده میشود. داستان فیلم هنگ کنگی اشاره به آخرین درجه جهنم به اقتباس از مذهب بودا می کند که معنی مستقیم آن از چینی "راه بدون توقف" می شود. آن فیلم در هنگ کنگ به عنوان معجزه در فروش گیشۀ سینما اطلاق شد چرا که در آن دوره از زمان (سال 2002) سینمای هنگ کنگ دچار بیماری بود و این فیلم به عنوان استثنا و ناجی تلقی شد. در حالی که ترانه به من پناه بده (رولینگ استوتر) فضا را آماده کرده، مردی قوی هیکل در یک کافه طبقه کارگری، با یک پسربچه ی تر و تمیز ایرلندی گپی می زند و سکه هایی را در مشت بچه می چپاند و بدین ترتیب بچه را ترغیب می کند تا به محافل بزهکارانه اش بپیوندد. چند سال بعد همان مرد که حالا سن و سالی دارد، بعنوان فرانک کاستلو (جک نیکلسون) یکی از سردسته های مافیای ایرلندی شهرتی برای خود دست و پا کرده و پسربچه، کارلین سالیوان (مت دیمون) بزرگ شده و به یکی از مهره های خوش آتیه پلیس ایالت ماساچوست تبدیل شده و در واقع از همان دوران بچگی آماده شده تا در این نیروها نفوذ کرده و برای کاستلو خبر چینی نماید.پلیس ها که در اینجا توسط سروان کینان (مارتین شین) و دستیارش گروهبان دیکنام (مارک والبرگ) مدت هاست به دنبال گیر انداختن کاستلو هستند، با دقت و وسواس فردی را انتخاب می کنند که در محفل داخلی کاستلو رخنه نماید. بیلی کاستیگان (لئوناردو دیکاپریو) دانشجوی پلیس کارآموز است که تا به حال امتیازی در زندگی کسب نکرده. آنها بیلی را برای مدتی به زندان می اندازند تا شرایط لازم برای نفوذ به محفل کاستلو پیش بیاید. بدین گونه دو جوان زبر و زرنگ و با اراده که یکدیگر را نمی شناسند، با همان رابطه ها و البته با نیت های متفاوت، در یک محیط قرار داده می شوند. این صحنه سازی خارق العاده ای است برای درامی پر تنش و با لایه هایی روانشناسانه وسیع که به طرز چشمگیری مثل یک تله تدارک دیده شده و در نهایت نیز به تراژدی تلخ و غم انگیزی ختم می شود... فیلم يك شاهكار پيچيده درباره هويت و خيانت و قانون مدني و طبع بشري. فيلمنامه جوري شروع ميشود كه انگار تمام دنيا را در دلاش جا داده و جوري پيش ميرود كه نااميدمان نميكند و آخرش هم كه بهتبرانگيز است. يكي ديگر از آن فيلمهايي كه نوشتن دربارهشان، يك جور ورزش فكري براي هر منتقدي به نظر ميرسد. يك سرگرمي سطح بالاي درجه يك. درباره ناتواني ما از بيرون كشيدن وجود و صداقتمان از دل جنگل شهر. يك نوآر به شدت مدرن كه چالش اصلي همه فيلمهاي نوآر، يعني وجود انساني و نسبتاش با صداقت در يك متروپليس را به شكل پيچيده و در عين حال تاثيرگذاري مطرح ميكند. حالا اين منشور اخلاقي را چي زنده نگه ميدارد؟ لئوناردو ديكاپريو. هر بار كه جلوي دوربين ميرود، انگار چند بار زدهاند توي گوشاش. آماده است كه به لنز دوربين حمله كند و آن را از هم بدرد. حاصل چند سالي كه جوانياش را در اختيار استاد اسكورسيزي گذاشت و حالا دارد بهرهاش را ميبرد. نکات حاشیه ای: ابتدا قرار بود رابرت دونیرو نقش فرانک کاستلو را بازی کند (یعنی نقش جک نیکلسون)، ولی به خاطر آنکه مشغول کارگردانی چوپان خوب بود، عذر خواست. مت دیمون برای آشنا شدن با شخصیت اش، با واحد های پلیس ایالت ماساچوست کار می کرد. نقش مادولین (ورا فارمیگا) را ابتدا قرار بود کیت وینسلت یا هیلاری سوانگ بازی کنند. لئوناردو دیکاپریو ابتدا قرار بود در چوپان خوب (رابرت دونیرو) شرکت کند ولی انصراف داد و در این فیلم بازی کرد.ابتدا قرار بود براد پیت نقش کالین سالیوان را بازی کند (یعنی نقش مت دیمون)، ولی بعد به خاطر بازی در فیلم بابل انصراف داد.اسکورسیزی می خواست این فیلم رو در بوستون بسازد اما به دلایل اقتصادی و 15 درصد مشوق مالیاتی در ایالت نیویورک این فیلم در نیویورک ساخته شد."جک نیکولسون" از سر گذاشتن کلاه با آرم جوراب قرمز برای شهر بوستون خودداری کرد. اسم فیلم به انگلیسی با "د" شروع می شود و با "د" خاتمه میابد ، و چهار حرف وسط یعنی "Part" را اگر بر عکس کرد "Trap" به معنی تله است. کارگردان: مارتین اسکورسیزی فیلمنامه: ویلیام مونهان (بر اساس فیلم هنگ کنگی امور جهنمی) تهیه کنندگان: براد پیت، براد گری، گراهام کینگ بازیگران: لئوناردو دیکاپریو (بیلی کاستیگان)، مت دیمون (کالین سالیوان)، جک نیکلسون (فرانک کاستلو)، مارک والبرگ (گروهبان دیگنام)، مارتین شین (سروان کینان)، ری وینستون (آقای فرنچ)، الک بالدوین (سروان الربای) بودجه فیلم: 90 میلیون دلار فروش کل: 132 میلیون دلار تاریخ انتشار: 6 اکتوبر 2006 شرکت پخش کننده: برادران وارنر این فیلم در مراسم اسکار 2006 برنده چهار جایزه شد: بهترین فیلم بهترین کارگردانی بهترین فیلمنامه تطبیقی بهترین تدوین پردهی اول نادر طالبزاده مجری برنامهی زندهی تلویزیونی راز، شمایل جدیدی از مجریگری ارائه داد که در تلویزیون ایران کمسابقه بود. این شمایل را شاید باید یک «ضداجرا» نامید. مجریهای تلویزیونی گذشته یا به شیوهی رسمی، یا بازیمحور یا تلفیقی از این دو (اینشبها را دیدهاید؟) در صفحههای گیرندهها ظاهر میشوند و به ما زل میزنند و سعی میکنند ما را تحت تأثیر قرار دهند. این شیوهی اجرا از «نمایش» و «بازنمایی»ریشه گرفته و بر خلاف اینها، طالبزاده یک سر از دنیای مستند آمده است. بنابراین، عملا «مجری» نیست. اجرا نمیکند. همان کسی است که هست. صحبتهایش را میکند و خیلی ساده مهمانها را برنامه ریزی میکند. به عمد دستور پخش پلیبکها را جلوی چشمهای ما صادر میکند که شاید از نظر بعضیاز برنامهها، این کار از کفر کائنات بدتر باشد. بنابراین صمیمیتی به فرم برنامه میدهد که در تضاد با آماتورنماییِ او در اجرا، اتفاقا جواب میگیرد. ضد اجرا خیلیها را جذب میکند. این پردهی اول. پردهی دوم محتوای برنامه، نوعی احیای نگاه ریشهای (رادیکال)انقلاباسلامی در برابر جبههی غربی است. نگاهی که امروز دولت پرچمدار آن در جهان است. تنشِ میانِ انقلابِاسلامی و اسلام از نوع انقلابی با جهان سرمایهداری سکولار، بنمایهی گفتگوهای این برنامه است. بنابراین حساسیت محتوا، مخاطبین را جذب میکند. فقط بحثهای سنگین استراتژیک و راهبردی مطرح نیست. فقط سخن از ایران به مثابهی پرچمدار تحول برای جهان اسلام و کل جهان نیست. تنها از گذشتهگرایی و بازگشت به تاریخِ گذشتهی ایران به مثابهی ابزاری برای بازیابی هویت در عالم غرب سخن به میان نمیآید. موضوعات عامهپسندی مثل جن و شیطان (یا به قول برنامه، عالم دخان) و فیلمِ کنجکاوی برانگیز ملک سلیمان و سریالهای تلویزیونی امریکایی هم جزئی ازاین برنامه است. بنابراین، محتوا هم مخاطب را میکشد دنبال خودش. این پردهی دوم پردهی سوم بعضی از برنامهها را مهمانِ برنامه احیا میکند. نه اجرا و نه محتوا. برنامهی معرفت در شبکهی چهار با اجرای دکتر منصوری لاریجانی که مهمان ثابتش دکتر ابراهیمی دینانی فیلسوف سرشناس معاصر ایران است، از این دست برنامههاست. راز گاهی مهمانهای جذابی دارد؛ شاید حسین جعفریان مثل اعلای آن بود. در کنارش مهمانهای خوشسخنی مثل حسین بهزادی، یا مهمانهای تأثیرگذاری مثل مثل لوی شرفالدین و آن آزادهی ایرانی که سالها در آلمان زندانی بود (اسمش خاطرم نمانده، ولی به دلیلی اسم کوچکش را که کاظم بود، به خاطر دارم) و چند مهمان دیگر. گاهی هم مهمانها بدک نبودند. جوان مستندسازی که برای پرستیوی برنامه میساخت یا یک خارجی (گمانم فرانسوی) که دعوت شده بود و چند نفر دیگر. بعضیها اصلا مهم بودند مثل وزیر ارشاد. بعضیوقتها هم حوصلهسربر بودند که بنابراین اجرای طالبزاده و نفس موضوع برنامه باید جور آن را به دوش میکشید. این پردهی سوم پردهی چهارم اما این سه ضلع که برنامه را ساخت، حالا مخاطب و عالم واقع و جهانِ بیرون از کادرِ تلویزیون یا مملکتی که بیرون از آن دیوارها ایستاده است چی؟ آن هم حساب هست؟ باید باشد. راز با مخاطب چه نسبتی غیر از نسبت یک برنامه با مخاطبش برقرار میکند؟ مخاطب گیج میشود که حرفهایی میشنود که لااقل با این لحن از تریبون رسمی صدا و سیما نمیشنیده و به گفتهی خودِ مهمانان داخل برنامه همین حالا هم مواضع رسمی تا حدودی (و به قول آنها بنا به ملاحظاتی) متفاوت است. پس تکلیف مخاطب چیست؟ رسانهای کردنِ این موضوعات قرار است چه بکند؟ آیا مخاطب باید متوجه بشود که نیروهای غربی و صهیونیستی آن پشتها مشغول کارهای بدی هستند و نقشههای ناجوری میکشند؟ یا اینکه درافغانستان و عراق وضع بدی قرار دارد و امریکا در منطقه در حال سوءاستفاده کردن است؟ یا اینکه سریالهای خارجی قصد دارند ما را گمراه کنند؟ یا ملک سلیمان قرار است تصویر زندگانی سلیمان بر اساس قرآن باشد؟ واقعیت این است که اکثر حرفهای راز، حرفهایی که به نظر میرسد مهمترین مانیفست راز باشد، پیش ازاین زده شده و مخاطب آنها را از بر است. راز قضیه اتفاقا در حواشی حرفهاست. در این که مخاطب متوجه میشود مثلا در دولت آقای هاشمی چه خبر بوده؟ دولتمردان فعلی چه طور برخورد میکنند؟ دغدغهمندان این قبیل موضوعات مورد حمایت نیستند و و و ... بنابراین آیا مخاطب دستکم در یکی از احتمالاتش نمی پرسد:مواضع این برنامه آیا واقعا مواضع دولتمردان و حاکمیت است؟ اگر هست پس این شکایتهای صریح و سخن از تفاوت میان موضع رسمی و موضع عمومی (آن هم در یک تریبون رسمی مثل صدا و سیما) چیست؟ و اگر نیست، پس این برنامه قرار است چه کند و کدام طیف را راضی نگهدارد؟ این پردهی چهارم پردهی پنجم بخشی که پیش از تحت عنوان پردهی چهارم مطرح شد، یک سویهی دیگر هم داشت. نه تنها مخاطب، که مسئولین نیز ضلع دیگر این برنامه هستند. در همان پرده بخشهایی از سخن گفته شد. تنها مخاطب راز بلاتکلیف نمیماند با هزارسوال بیپاسخ. بلکه مسئولین هم (آن هم مسئولینی که در آن برنامه توصیف شدند، با مشاورینی کماطلاع یا بعضا از بیخ پیاده) تکلیف خودشان را با این برنامه قرار است ندانند یا لااقل به این راحتی نسبت مشخص و صریحی با آن برقرار نمیکنند. این پردهی پنجم پردهی ششم و غرب که موضوع تهاجم این برنامه است، به کار خودش ادامه میدهد. این برنامه قرار است قدرت رسانهای ایران را بیدار کند و در برابر غولهای رسانهای امریکایی قرار دهد. اما سختافزار این اتفاق کجاست؟ و بدتر از آن، تفاهم و همدلی کجاست؟ سلیقهها در ایران به ندرت یکدیگر را میپذیرند و بیشتر مشغول «تحمل» همدیگرند. نگرشی که طالبزاده و بحرانی به ساخت فیلم تاریخی دارند نه تنها با یکدیگر متفاوت است بل به مقادیری بیشتر با نگرش «میرباقری» و مختارنامهاش تفاوت دارد و میرباقری هم با سایرین. و به همین نحو سلیقههای مختلفی که وجودشان طبیعی است، این سو و آن سو مشغول کار هستند. وقتی در فضایل فیلم ملک سلیمان صحبت میشود به پایبندیاش به واقعیت و اضافه نکردن رمانس به مثابهی یک حکم قطعی از فیلمسازی به نحوهی صحیح از آن سخن به میان میآید و مسئول سینمایی وقت کشور در آن برنامه از اضافه نکردن «قطام» به ماجرا یا یک همچو چیزی حرف میزند که آدم را وا میدارد فکر کند: صحیح که ما نوع نگاه خاصی به سینما داریم، ولی آیا نگاه دیگران لزوما غلط است؟ در سخت افزار هم میبینیم که یک «مختارنامه»چنان پیر صدا و سیما را درآورده که مسئولین صدا و سیما میگویند تا مدتها نمیتوانیم به همچو پروژهی عظیمی دست بزنیم. و این نشان میدهد حرکت فرهنگی گسترده برای صدا و سیما یک هدف بلندمدت نیست بلکه یک اقامتگاه موقت است. هیچ گاه تمهیدی برای پایینآوردنِ هزینههای این فیلمها با ساختدکورها و استودیوهای ثابت و همیشگی و تولید فیلمنامههای انبوه در نظر گرفته نشده. هیچ وقت رسانه تهاجمی نیاندیشیده و به تولید صنعتی دست نزده. بنابراین، سختافزاری عموما در کار نیست. مگر اینکه گاهی فرجی حاصل شود. پردهی هفتم بنابراین باید از این برنامه لذت برد. مهم نیست که محتوایش چه اندازه حقیقت دارد یا به حقیقت میپیوندد. آن بیرون هنوز عزمی جدی از طرف مسئولین برای تهاجمیشدن دیده نمیشود. اما ضداجرای طالبزاده و بعضی از موضوعات برنامه و گاهی برخی مهمانانش جالباند. پس مخاطب مینشیند و بیخیال واقعیت از برنامه لذت میبرد. اگر هم لذت نبرد، فراموش نمیکند که ما دستکم هنوز هفت شبکهی دیگر داریم. فیلمبرداری این فیلم پس از سه ماه پيش توليد، در شهرک آزمایش، باغ فردوس، خیابان قزوین، شهرک غرب، گیشا، چهار راه استانبول، بیمارستان بهمن و افسریه انجام شده است. تاکنون همه بازیگران، به غیر از مریلا زارعی جلوی دوربین امیر کریمی رفته اند. عوامل سازنده «قلادههای طلا» عبارتند از:
تيك ها حركات غيرطبيعي ناگهاني، مكرر، سريع و هماهنگي هستند كه معمولا به راحتي قابل تقليد هستند.
حركات به صورتي مشابه مكررا رخ مي دهند و بيمار قادر است به صورتي ارادي براي مدتي كوتاه آن ها را مهار كند، اما اين امر ممكن است سبب اضطراب بيمار شود.
تيك ها در نتيجه فشار رواني تشديد مي شوند و حين فعاليت هاي ارادي و تمركز فكري كاهش يافته و در خواب از بين مي روند.
دكتر عليرضا پيرخائفي، روانشناس و عضو هيئت علمي دانشگاه، تيك ها را فعاليت هاي حركتي - صوتي مي داند كه به صورت ناگهاني اتفاق مي افتند و در آن، فرد توان مقاومت خود را از دست داده و ظاهرا مقابله با آن هيچ فايدهاي نخواهد داشت.
وي، پريدن گوشه چشم، پرش در ناحيه گردن و حركات اضافه در شانه را از تيك هاي حركتي مي داند و در خصوص تيك هاي صوتي ابراز مي كند، در اين گونه تيك ها علاوه بر تكان هاي عضلات، سيستم صوتي نيز(مانند صاف كردن گلو، خرخر كردن و بالا كشيدن بيني و …) درگير مي شود.
تيك هايي كه به تازگي آغاز شدهاند، اغلب نياز به درمان ندارند.
توصيه مناسب به والدين و اطرافيان كودك مبتلا به تيك اين است كه توجهي به تيك ها نداشته باشند، زيرا تمركز روي تيك، باعث تشديد آن مي شود.
اكثر تيك هايي كه تازه آغاز شدهاند، مسير محدود و گذرايي دارند و به سمت اختلال جدي تري پيش نمي روند و حداكثر طي دورههاي استرس آور عود مي كنند. معدودي از تيك ها بيشتر از يك سال طول مي كشند.
تيك در آقايان سه برابر بيشتر از خانم ها است و تيك هاي مزمن بيشتر بين سنين 6 تا 12سالگي ديده مي شوند.
تقسيم بندي
تيك ها را مي توان بر اساس ساده يا متعدد بودن، گذرا و مزمن بودن به 4 گروه تقسيم كرد:
تيكهاي ساده گذرا:
در كودكي بسيار شايعاند و معمولا پس از يك سال (اغلب طي چند هفته) خود به خود بهبود مي يابند و عمدتا نياز به درمان ندارند. تيك هاي حركتي معمول كه اغلب در حدود 5/3سالگي شروع مي شوند ،به كودكان كمك مي كنند تا انرژي عصبي را آزاد كنند. 75 درصد از كودكان، اين نوع تيك را در عرض 6 ماه پشت سر مي گذارند.
اگر كودك شما گرفتار تيك شد، بهترين راه، ناديده گرفتن آن است. هيچ گاه او را سرزنش نكرده و يا تنبيه نكنيد. شما مي توانيد براي جلوگيري از تبديل شدن اين عمل به يك عادت، با تمرين كردن روش هاي پيشگيرانه، به كودكان تان كمك كنيد، ولي تيك هاي گذرا نبايد در برنامه كامل ترك عادت مورد توجه قرار گيرد.
تيك هاي مزمن:
اگر تيك بيش از 12ماه ادامه يابد، تيك مزمن محسوب مي شود. تيك هاي مزمن پايدار هستند و معمولاً انقباض ماهيچه در آن ها بيش از حد و بسيار شديد است. اين تيك ها مشخصاً به صورت حمله هاي دورهاي هستند و غالباً شدت آن ها ماه به ماه، روز به روز يا حتي ساعت به ساعت تغيير مي كند. در حقيقت رفتار تيكي ممكن است براي هفته ها يا ماهها كاملاً محو، اما دوباره ظاهر شود.
ممكن است در هر سني پديدار شوند، اما اغلب در كودكي شروع مي شوند. درمان در اكثر موارد لازم نيست. بايد به بيمار توضيح داد كه اين اختلال اهميتي ندارد.
تيك هاي ساده يا متعدد مداوم:
معمولا از كودكي يا نوجواني و قبل از 15سالگي آغاز مي شود. در بسياري از موارد تيك هاي موردي روي مي دهد، اما بهبود كامل در خاتمه نوجواني رخ مي دهد.
سندرم تيك هاي حركتي و صوتي متعدد مزمن:
اين سندرم به نام پزشك فرانسوي اي كه نخستين بار اين بيماري را توصيف كرد، "سندرم ژيل دولا توره" ناميده مي شود.
اين اختلال معمولا همراه با تحريك پذيري و وسواس است كه مي تواند موجب رانده شدن فرد از اجتماع شود و اين واكنش هاي اجتماعي منفي مي تواند فرد را به افسردگي دچار كند و حتي در بعضي مواقع او را به سوي خودكشي نيز سوق دهد.
تيك هاي توره درصورت عدم درمان مي توانند به حالتي مزمن در فرد تبديل شود.
در اين افراد حركات لب و دهان شان به گونهاي هست كه انگار حرف هاي ركيك به زبان مي آورند، در صورتي كه اين طور نيست.
به جز تيك هاي گذرا در ساير تيك هاي عصبي احتمال بازگشت وجود دارد.
علت ها:
زماني اعتقاد بر اين بود كه تيك ها علاوم بيروني احساسات سركوب شده و كشمكشهاي دروني اند. امروزه در بسياري از نقاط جهان آن را تركيبي از عوامل محيطي و زيستي مي دانند.
تيك تقريباً در يك سوم موارد، پايه ژنتيك دارد، اما در برخي حالات ممكن است
اين عادت از طريق تقليد به دست آيد.
همچنين مشخص شده است كه رفتارهاي تيكي در زمان فشارهاي عصبي افزايش مي يابد كه اين امر به "تيك عصبي" منجر مي شود.
در صورتي كه از وجود تيك هاي عصبي در كودك تان رنج مي بريد، نكات زير را مد نظر داشته باشيد:
كاهش فشار روحي:
به لحاظ اين كه رفتارهاي تيكي غالباً با فشار روحي تشديد مي شوند، مواردي را در زندگي كودك تان جست وجو كنيد كه ممكن است منشأ ناراحتي يا نگراني او باشند. مثلا ببينيد آيا او تلاش مي كند كه از تكاليف مدرسه و درسها عقب نمانند؟ آيا انتظارات ورزشي او بالاست؟
براي كاهش تنشهاي احتمالي كودك و ايجاد آرامش و اطمينان در او، تا آنجا كه ممكن است موقعيتهاي فشارزا را از بين ببريد و با او مهربان باشيد. تعداد تيك ها اغلب با كاهش فشار روحي، تقليل مي يابند.
چه بايد كرد؟
يكي از نكاتي كه درباره ي انواع تيك ها حائز اهميت است، نوع برخورد و نگاه عوام به آن است كه باعث مي شود، فرد مبتلا دچار احساس ناخوشايندي شود و خود را از انظار پنهان كند و در صورت افزايش بيش از حد اين اختلال، حتي در رفتارهاي اجتماعي او نيز تاثير بگذارد.
اگر افراد با نشانه هاي طولاني مدت تيك مواجه شدند، بايد براي جلوگيري از اختلالات وسيع تر به روان پزشك يا روان شناس مراجعه كنند.
هنر تنها زیبایی دوباره خلق شده نیست؛ هنر تجلی عشق، مهربانی و عمیقترین احساسات قلبی است. آیا به الهام و انگیزه نیاز دارید؟ پس به این نقاشیها...
هنر خالق زیباییهاست.
من خودم هنرمند نیستم و در خلق کارهای هنری نیز ماهر نیستم، اما همیشه شاهکارهای بزرگ هنر بهم انگیزه میدهند. هنر تنها زیبایی دوباره خلق شده نیست؛ هنر تجلی عشق، مهربانی و عمیقترین احساسات قلبی است. آیا به الهام و انگیزه نیاز دارید؟ پس به این نقاشیها نگاه کنید! کلمهای برای وصف زیباییشان پیدا نمیشود... چه چیزی بیشتر از یک شاهکار بزرگ میتواند الهام بخش باشد؟
مونالیزا، لئوناردو داوینچی
شب پرستاره، وینسنت ون گوک
موزه هنرهای معاصر، نیویورک، 1889
بی شک این اثر هنریبهترین دوست داشتنیها را به نمایش گذاشته و اما نوابغ را نیز به دردسر انداخته است. گویا هنرمند قصد داشته در طول نیم قرن یا بیشتر با استفاده پرمعنی اش از رنگ نوابغ و هنرمندان سراسر جهان را تحت تاثیر قرار دهد.
لندن، گالری ملی، 1888
ون گوک بعد از ترک کردن زادگاهش هلند به قصد جنوب فرانسه برای تشکیل انجمن هنری، این گلهای آفتابگردان را نقاشی کرده است. او این اثر را برای تزئین اتاق خواب دوستش پل گوگن نقاشی کرد. ون گوک سال بعد یعنی سال 1889 کپی دیگری نیز از این نقاشی کشید و شاید هم کپی دیگری در سال بعدتر. کپیها و نسخههای متفاوت دیگری از این تابلو نیز به شاگردان او نسبت داده شده است. این گلهای هنری معروف در قلبشان نمونه سادهای از ایجاز زندگی را به نمایش میگذارند؛ آنها چرخههای متفاوت زندگی ما هستند، شکوفههای شاداب و باطراوت تا پژمردگی و نابودی...
موج نهم- ایوان آیوازوفسکی
1850- موزه دولتی روسیه، سن پترزبورگ
گالری علوفه، جان کنستابل
1563، موزه کانستیستوریس، وین
موضوع این نقاشی سازه برج بابل است؛ در کتاب مقدس آمده که این برج ساخته دست بشر برای رسیدن به بهشت بوده. بروگل در نشان دادن معماری برج بابل با طاقها بیشمار و نمونههای دیگر از مهندسی رومی، عمدا کلسئوم روم را تداعی کرده است. هدف او از این نقاشی این بوده که خطرات غرور بشر و شاید هم هم زیانبار بودن عقلانیت کلاسیک در مواجه با الاهیت را نشان دهد.
1838، گالری ملی، لندن
در مهمترین بخش نقاشی، یعنی کشتی جنگی قدیمی، ترکیب بندی اثر غیر عادی است، که در سمت چپ تصویر جا داده شده یعنی جایی که بر شکوه و جلال اثر تاکید میشود و اکثر رنگهای شبح گونه آن در گوشه ای از مثلثی قرار گرفته است که در دو گوشه دیگر آن آسمان آبی و همچنین مهی که به سوی آسودگی خیال پیش میرود، قرار دارد. زیبایی قایق کهنه در کنتراست قوی و رنگهای سیاه و چرکین قایق با بخارهایی نمود پیدا میکند که به سرعت از روی سطح دریاچه بلند میشود؛ "مثل بخار آب". در سال 2005 این نقاشی به عنوان عالیترین اثر هنری در گالری هنر بریتانیا انتخاب شد.
گشت شبانه، رامبرانت وان رین
1642، آمستردام، Rijksmuseum
از این نقاشی به عنوان بهترین کار رامبراند نام برده شده است، چرا که این اثر تمام الگوهای نقاشی را شکسته تا حدی که تمام نقاشان چهره آن دوران از خلق این اثر ابراز نگرانی و ناراحتی کردند. این نقاشی به تازگی به نمایش گذاشته شده و به عنوان یکی از بهترین آثار اروپای شمالی به بازدیدکنندگان ارائه میشود.
خوک چران، بریتانی، پل گوگن
1888، موزه هنر شهر لس آنجلس
گوگن یکی از نقاشان پیشرو پست امپرسیونیست به شمار میآید. این نقاشی رنگین نسبت به نقاشیهای دیگر گوگن به سبک پخته خاص خودش فضاهای رئال بیشتری دارد. "خوک چران" با کشاورز و خوکهایش و پس زمینه ای از خانههای کوچک روستایی و آسمان، از پیش زمینه ای متفاوت برخوردار است. رنگهای قوی و تکه تکه یکی از سبکهای خاص و متعلق به گوگن است.
1881، موسسه هنری شیکاگو
تجلیل از زیبایی بهار و پیمانهای دوران جوانی، در تابلوی دو خواهر (روی تراس) سبک تکنیکی و کمپوزیسیون درست، نمایش هنرمندانانه رنگهای لرزان باطراوت به خوبی مشهود است. اکثر تصاویر نقاشی در اندازه واقعی قضایی سطحی را در جلوی تراس اشغال کرده اند؛ و در پشت آنها فضایی پرنشاط و پر از برگ مورد توجه قرار میگیرد که به نحو بسیار شدیدی روی فرمها و شکلهای نقاشی شده فوکوس میکند. صورت دو دختر به شدت بر اصول نقاشی جدید رنوآر تاکید داشته و آن را آشکار میکند و رنگ صورتها تحت تاثیر سایهها یا بازتابها قرار نگرفته است. رنگ چشمهای دختر کوچک بسیار شفاف و واضح، به رنگ آبی ترانسپورانت و شفاف، ما را به تماشا کردن جهان با نگاهی تازه و از دید چشمانی بیگناه دعوت میکند.
اما اگر این خطخطیها، نقاشیها یا طرحها را مثلا نویسنده بزرگی کشیده باشد که بسیار دوستش میداریم، آن وقت هر قدر هم که از نظر...
شاید شما هم بارها قلم به دست گرفتهاید و بر روی کاغذ یا کنار روزنامه، بر روی صفحات تقویم یا روی پاکتنامه و خلاصه هر جایی که یک تکه کاغذ سفید گیرتان آمده، خطخطی کردهاید و چیزی که ناخودآگاه در ذهنتان آمده، بر روی آن صفحه کشیدهاید. بعضیها هم مثلا وقتی پای تلفن صحبتشان به درازا میکشد همین کار را میکنند و بر روی هر صفحهای که روبرویشان باشد، خط خطی میکنند و طرح میکشند. هر چقدر که استعدادتان در نقاشی کردن بهتر باشد، نقاشی، طرح یا خلاصه هر آن چیزی که بر روی صفحه کاغذ کشیده اید، بهتر از کار در خواهد آمد. غالبا این نقاشیها به سطل آشغال سپرده میشوند و گاهی اگر از آن خوشمان بیاید لای دفتر یا کتابی آن را نگه میداریم. وقتی سالها از آن نقاشی میگذرد و نگاهی به آن میاندازیم، بیشتر از آن که ارزش هنری داشته باشد، ما را یاد خاطرهای در سالیان گذشته میاندازد. اما اگر این خطخطیها، نقاشیها یا طرحها را مثلا نویسنده بزرگی کشیده باشد که بسیار دوستاش میداریم، آن وقت هر قدر هم که از نظر هنری بیارزش باشد، دیدنش برایمان مهم میشود. وقتی نویسنده یا شاعری را میپرستیم، عکسهایش را جمع میکنیم، صدایش را گوش میدهیم، دستخطش را نگاه میداریم و خلاصه هر چیز بیارزشی که از او باشد، ناگهان برایمان گرانبها میشود. نوزده ژانویه تا شش آوریل نیز نمایشگاهی از نقاشیها و طرحهای نویسندگان بزرگی چون مارسل پروست، پل ورلن، ژان کوکتو، آلن روبگریه، آندره برتون، رولان بارت و خیلیها دیگر در شهر پاریس برگزار شد. این نقاشیها عموما از سه منبع تهیه شده و در این نمایشگاه در معرض عموم قرار گرفته بود. تعدادی از آنها از مجموعه های شخصی و تعدادی از مجموعه بزرگ «پیر بلفوند» ناشر معروف فرانسوی و تعدادی هم از آرشیو موسسهی «ایمک» فرانسه فراهم شده بود. عکسهایی که در زیر میبینید، عکسهایی است که «زوران میکلئوزویک» گرفته و در شمارهی ۴۷۱ ماهنامه «مگزین لیتهرر» در مقالهای که به مناسبت برگزاری همین نمایشگاه نوشته شده، منتشر شده است.
نقاشی های زیبا و دیدنی از Bob Ross
فیلم «آخرین لژیون» زیاد هم فیلم بدی نیست اما برنامه تبلیغاتی نیم بند آن حتی اجازه نمی دهد این نکته را دریابید. تماشاگری آگهی های کوتاه تلویزیونی بنجل، پوسترهای تبلیغاتی سالن های انتظار سینماها و تبلیغات روزنامه یی را می بیند، به این نتیجه می رسد که باید انتظار دیدن فیلمی کم خرج همچون فیلم «۳۰۰» - و حتی آنقدر از آن فیلم هم کم بودجه تر و بی ارزش تر که باید اسمش را «۱۲۵» گذاشت- را داشته باشد. در این فیلم محصول مشترک انگلستان، فرانسه و ایتالیا صحنه های خوب کمتر به چشم می خورد اما همان تعداد صحنه های خوب هم بیشتر شبیه به اکشن های ماجراجویانه عهدبوق صبح شنبه تلویزیون است. فیلم از کمبود حس و حال به شدت صدمه دیده است و اغلب مثل یک رشته صحنه های پراکنده که از فیلم حماسی بلندتری بیرون کشیده شده، به نظر می رسد. با این حال، تماشاگران شبکه کابلی و نسخه دی وی دی بعد از اکران سینمایی می توانند از چنین آش شله قلمکاری لذت ببرند.
فیلمنامه اپیزودیک، تا اندازه یی براساس یک رمان تاریخی به قلم والریو مانفردی که خودش هم در نگارش فیلمنامه همکاری کرده، حول رویدادهای ناگوار زندگی رمولوس آگوستوس ۱۲ ساله (توماس سنگستر) که وارث مستقیم جولیوس سزار است، می گردد. در سال ۴۷۶ بعد از میلاد، اندکی بعد از آنکه رمولوس جوان تاج امپراتوری در حال فروپاشی رم را بر سر می گذارد، یتیم می شود و در نتیجه حمله قبیله گوت ها به سرکردگی اودواسر (پیتر مولان) به تبعید فرستاده می شود.
آورلیوس (کالین فیرث) یکی از معدود فرماندهان ارتش که از حمله بربرها جان به در برده، افراد وفادارش را در یک عملیات نجات و آزادسازی رمولوس و معلم سرخانه مرموزش به نام آمبروزینوس (بن کینگزلی) از دژی در جزیره کوچک کاپری رهبری می کند. او البته یک شمشیرزن زیباروی بیزانسی به نام میرا (آیشواریا رای، ستاره بالیوود) را همراه خود دارد.
متاسفانه به آدم های خوب داستان هنگام بازگشت به رم خیانت می شود. آنها سراسر بریتانیا را زیر پا می گذارند تا از آخرین لژیون وفادار به امپراتور جوان که باقی مانده کمک بگیرند و آدم بدهای داستان در تعقیب شان هستند و بدتر از همه اینکه یک حاکم مستبد هم آنها را تهدید می کند.
مشکل اصلی فیلم «آخرین لژیون» به طور واضح ریشه در تردید فیلمساز دارد که نمی تواند تصمیم بگیرد چه فیلمی می خواهد بسازد و چه مخاطبی را باید هدف بگیرد. نشانه هایی از «ربوده شده» و «جزیره گنج» رابرت لویی استیونسن در فیلم وجود دارد که حاکی از آن است که کارگردان فیلم -دوگ لفلر- و همکارانش عمداً ساختن یک فیلم مدل قدیمی و مناسب برای افراد خانواده را در نظر داشته اند. (یک دلیل دیگر اینکه صحنه های خشن را طوری بریده اند که هیچ جنازه یی به صورت مفصل نشان داده نشود.)
با این حال در صحنه های متعدد، مخصوصاً در شوخی های به سبک «ایندیانا جونز» فیرث با قهرمان زن داستان، فیلم به وادی شوخی های کلامی می رود. این صحنه ها نسبتاً هوشمندانه در تضاد با صحنه های ماجراجویانه مسخره یی قرار می گیرد که به سبک فیلم های درجه دو و درام های تلویزیونی شمشیر و صندل یا شمشیر و جادوگری ساخته شده اند.
کینگزلی در نقش آمبروزینوس، حکیم اسرارآمیزی که نسبتش با رمولوس مثل نسبت یودا و لوک اسکای واکر در جنگ ستارگان است، باید به عمیق بودنی وانمود کند که کمتر اثری از آن در فیلمنامه هست. او همچنین مجبور است حس کفایتی را در این شخصیت تزریق کند که هرگز دقیقاً معلوم نمی شود چه توانایی هایی دارد. در جریان نبردی در نقطه اوج ناگهان معلوم می شود که می تواند گلوله های بزرگ آتشین را ببلعد اما به نمایش گذاشته شدن ناگهانی این قابلیت او احتمالاً تماشاگر را سردرگم می کند که چرا تا به حال از توانایی هایش استفاده نکرده است.
البته اینکه فیلم «لژیون گمشده» که در لوکیشن های تونس و اسلواکی فیلمبرداری شده، مثل یک فیلم به شدت کم بودجه به نظر می رسد هیچ مزیتی برای آن نیست. با این حال سنگستر در نقش خود تاثیرگذار است، فیرث نقش بزن بهادری خودش را با اعتماد به نفس خوبی درمی آورد، رای بسیار چشمگیر است و کینگزلی، با وجود موانعی که قبلاً ذکر شد، بدون هیچ تلاشی قدرتش را به رخ می کشد. صحنه های مبارزه به قدر کافی هیجان انگیز هستند و فیلم در مجموع آنقدر خوب هست که تماشاگر را به گفتن ای کاش کمی بهتر از این بود، وادارد.
فيلم مارتين اسكورسيسى, دلهره يى تند و تيز مملو از خشونت و خون و بسيار تأثير گذارست و در اساس همچنان مهر او را بر خود دارد. اما آنچه سبب مى شود آن را از ديگر آثار گذشته اش در همين زمينه مانند« رفقاى خوب » و « راننده تاكسى » ,« شهر خيابان هاى پايين »كم رنگ سازد به گمانم موقعيت هاى زمانى و شايد هم افراط ديگر فيلمسازها در ساخت اين گونه موضوع هاى خشونت آميز و در واقع اشباع از آنهاست. با اين حال, اسكورسيسى كماكان قصد داشته است ايتالياى كوچك خويش در نيويورك را اين بار در فضاى بوستون خلق سازد.نگاه كنيم به محتواى داستان: پليس ايالت ماساچوست مصمم مى شود تا « فرانك كاستلو » (درجك نيكلسن) يا به قولى سر دسته گروه مافياى بوستون را كه به كارهاى غيرقانونى مشغول است, از ميان بردارد. براى اين كار, دانشجوى پليس به اسم «بيلى كاستيگان » (ليوناردو دى كاپريو) را به صورت مخفى و ناشناس به درون تشكيلات « كاستلو » مى فرستد تا از اعمال و نقشه هاى او آگاه شود. به جز « كاپيتان كوئينن » (مارتين شين) و « سرجوخه ديگنام » ( مارك والبرگ) هيچ كس ديگر از مأموريت « كاستيگان » اطلاعى ندارد. اما سوى ديگرماجرا چنين است كه گروهبان جوان خوش آتيه يى با نام « كالين ساليوان » (مت ديمن) درگير بخش تحقيقات و بازجويى هاى ويژه پليس مى شود تا گزارش هاى خود را به اطلاع فرمانده بخش« كاپيتان الرباى » (الك بالدوين) برساند.« كالين » هم مانند « بيلى » زبر و زرنگ و موجودى رو به پيشرفت است بى آنكه بداند چه آينده يى هراسناك در انتظار اوست. مادامى كه قرار مى شود تحقيقات در مورد « كاستلو » را پيش گيرد در مى يابيم گرفتار حوادث دوران كودكى اش است زيرا از همان هنگام به خاطر رابطه دوستى و نزديكى ناچار است مخفيانه نسبت به « كاستلو » وفادار باشد و برايش از درون دستگاه پليس كار كند و مانورهاى پليس عليه او را تا آنجا كه مى تواند خنثى سازد.....در اين بين, دوست دختر « كالين » يعنى « مادولين » (ورا فارميگا) كه دكتر روانكاو پليس است با « بيلى » هم رابطه دارد که در حقيقت بيمار اوست. موضوع از همه سو پيچيده با روابطى كه سرانجام قرار است در يك نقطه به يكديگر متصل گردد.فيلم اسكورسيسى به خوبى قطعه هاى مجزاى اين معما را كنار هم مى چيند و ويليام ماناهان با تسلط سناريو را از روى فيلم هنگ كنگى « ماجراى دوزخى » (۲۰۰۲) كه به مافياى چينى مى پردازد, بازنويسى كرده است در حالى كه آن دلهره يى هنگ كنگى كمتر به جنبه هاى روانكاوانه توجه داشته و به سبك فيلم هاى آسيايى بيشتر به حادثه پرداخته است, اسكورسيسى و ماناهان به شخصيت پردازى ها اهميت داده اند. ليوناردو دى كاپريو با يك بازى پيچيده و عميق, درد و رنج فقدان هويت واقعى خويش را ازآدمى كه دارد نقش او را بازى مى كند و به وسيله مت ديمن مخفى نگه داشته شده, نشان مى دهد. ديمن به نقش پليس نفوذى تشكيلات مافيا, بسيار قوى ظاهر مى گردد. ضمن آن كه مارك والبرگ به طبيعى ترين وجه, خشم خود را از حرفه يى كه در آن آلوده شده, بيرون مى ريزد. ورافارميگا- يك زن در ميان آن همه مرد- در قالب « مادولين » غم و اندوه باطنى اش را هر چند كه چندان به اصل موضوع ارتباطى پيدا نمى كند, به مخاطب منتقل مى سازد.« جدامانده » لبريز از ديالوگ هاى ركيك و لحظه هاى خونين, خشن و سبع به سبك و روال اسكورسيسى است. صداى تق تق گلوله ها و ترق ترق نزاع ها و مشت ها و شكستن سر و صورت, فضاى فيلم را انباشته است اما از همه چيزغريب تر البته شخصيت جك نيكلسن است كه در عين سمپاتيك بودن به شدت نفرت برانگيزست و او « كاستلو » را به گونه موجودى خطرناك و حتى ترسناك بر پرده تجسم مى بخشد.نرم افزار ساخت فیلم های آموزشی
سلام.
Demo Builder نرم افزاری است قدرتمند و کاربردی در زمینه ی ساخت ویدئوهای فلش با محیط شبیه سازی شده. در واقع مراحل کار بسیار آسان است، ضبط کنید، ویرایش کنید و منتشر کنید. این نرم افزار در زمینه ساخت فیلم های آموزشی از نرم افزار ها نیز کاربرد فراوانی دارد، به طوری که توسط آن می توان با محیط کاملاً شبیه سازی شده نرم افزار از آن در جهت ساخت ویدئوهای آموزشی با محیط مجازی استفاده کرد. ویژگی full motion recording method در این نرم افزار باعث شده است تا کاربر در فیلم آموزشی به نوعی تصور می کند که در واقع در محیط اصلی و واقعی نرم افزار قرار گرفته است. این نرم افزار دارای ابزارهای فراوانی در زمینه ساخت فیلم های آموزشی چند رسانه ای می باشد.
قابلیت های کلیدی نرم افزار Demo Builder:
- ایجاد آسان فیلم های خیره کننده و ارائه ها
- ویرایش، حاشیه نویسی و سفارشی کردن فیلم ها به وسیله ویژگی های فیلم
- امکانات صدای پیشرفته
- User Interactivity و Events
- ذخیره، به اشتراک گذاشتن و انتشار فیلم ها
- سازگار با نسخه های مختلف ویندوز
- و ...
لینک مستقیم دانلود : Download
خلاصه مطلب : 35 درصد از فیلمبرداری «قلادههای طلا» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی به پایان رسید. امین حیایی، مریلا زارعی، محمدرضا شریفینیا، حمیدرضا پگاه، علی رام نورایی، نیلوفر خوشخلق، دکتر محمود عزیزی، حسین سحرخیز، اکبر سنگی، مهدی صبایی، کیانوش گرامی، بهادر زمانی، ونوس مجلسی، داریوش اسدزاده و پوراندخت مهیمن از جمله بازیگران فیلم سینمایی «قلادههای طلا» هستند.
نويسنده و كارگردان: ابوالقاسم طالبی، تهيهكننده: محمد خزاعی، مديران توليد: حسين هاديانفر و سيد مسعود اطيابی، مدير فيلمبرداری: امير كريمی، طراح چهرهپردازی: محمدرضا قومی، طراح صحنه: غفار رضايی، طراح لباس: سارا خالدی، مجري ساخت دكور: محمد معصومی، صدابردار همزمان: عباس رستگارپور، برنامهريز، دستيار اول كارگردان و مدير جلوههاي ميدانی: عباس شوقی، مدير جلوههای ويژه رايانهای: بابک مير فرحناک، عكاس و تصويربردار پشت صحنه: كوروش پيرو، دستيار كارگردان: مسعود منصوری، مسعود جيرانی، منشي صحنه: ياسمن كفايتی، دستيار فيلمبردار: احمد كاووسی، گروه فيلمبرداری:سعيد براتی، محمد كريمی، عليرضا رمضانی، حسن لشگری، مهيار مير، رسالت پناهی، احسان باقري، اجرای چهرهپردازی: مهبد محمديان، مليحه صارم دستياران صحنه: رامين ترابخانی، الهه رضايی، مدير صحنه: همايون فربد، دستياران صحنه: منصور سعيدزاده، مصطفي هاديانفر، دستياران لباس: شكوه بابايی، سجاد قنبرپور، دستياران دكور: سعيد همدانی، فرشاد پايلوند، حامد انتظار، تايماز گودرزی، گروه ساخت دكور: علی كرم سليمانی، عباس معصومی، محمد خليلی، مهدی رحيمی، غلام رحيمی، حسين مرادی، مجتبی مرادی، امير گنجی، يحيی بخاری، امير اسماعيلزاده، فريد منصوری، حسين منصوری، محمدعلی حسينزاده، هادي رحيمی، دستيار صدا: بابک مرادی، اجرای جلوههای ويژه ميدانی: آرش آقا بيک، دستياران جلوههای ويژه ميدان: رسول كهنسال، محمد نقدي، امير بهرودي، حميد مرادي/ دستيار اول جلوههای ويژه رايانهای: محمد بهبودی، مسئول سه بعدی (3D): سيدعلی جوكار نراقی، روابط عمومی: فرامرز روشنايی، امور دفتری: زهرا نيكدل، شيما كنگاوری، سينه موبيل: حسين بذرافشان، عطاءاله ترابی، ترابری: عباس چهاردوری، محمدربيعزاده، مجيد نامنی، هادی نوری، مجيد جبارزاده، كامران محمدی، عباس الوندی، حسين خضرايی، سعيد قربانی، مهدی نامنی، سنان و نبينی، دستياران تداركات: كاظم نامنی، هماهنگی توليد: رسول ابراهيمیفر.
سایر بازیگران: اکبر پاکزاد، حامد بسیاری، عباس شوقی، مجید معافی، عاطفه منصوری، داود مقدادی، محسن امیری، حمیدرضا رسولی، طناز دهقان، علی اصغر طبسی، مجید رسولیان، سیاوش اکبری صفت، محمدرضا شکریان، ساینا بازرگان، مژگان ترانه، ستاره صفیخانی، اسماعیل زن و گل گیاه، مریم آرادیش، هلیا امامی، سعید علیپور، مهناز مرتضایی.